نقش قهوه در هنر و ادبیات: الهامات فنجانی برای تصویر و روایت
2 روز پیش
0
نقش قهوه در هنر و ادبیات به منشوری شبیه است با وجههای گوناگون؛ از یک سو که نگاه کنیم، قهوه همیشه منبع الهام و محرک خلاقیت نقاشان و نویسندگان برای آفرینش طرحهای جدید یا قلم زدن با تمرکز بیشتر بوده است. از سوی دیگر، قهوه از بهترین عوامل و بهانههای گردهمایی روشنفکران و هنرمندان و اهالی ادبیات به حساب میآید.
گذشته از این، قهوهنوشی خود یک آیین خاص است که میل به آسودگی و گفتوگوهای عمیقتر را بازتاب میدهد. وجه دیگر این منشور اما نقش قهوه در هنر است که با تبدیل قهوهخانهها به مراکز فعالیتهای فرهنگی و هنری و حتی شکلگیری جنبشهای هنری جدید از دل آنها رنگ واقعیت گرفت.
این مطلب مجله قهوهبه کاوش در تاثیرات هنری و ادبی قهوه اختصاص دارد. ما را در این سفر جذاب همراهی کنید.
قهوه؛ نوشیدنی الهامبخش هنرمندان
محرک حقیقی ذهن؛ نیروبخش؛ مایه شادی و امید؛ عامل فراموشی غم و اندوه.
اینها ویژگیهای قهوه است از نظر وُلتر، نویسنده و فیلسوف آزادیخواه عصر روشنگری در قرن هجدهم. یعنی نویسنده پرکارِ بیش از دو هزار کتاب و کتابچه و بیست هزار نامه که تمام زندگیاش مشغول مبارزه علیه تعصب مذهبی و سیاسی بود، از قهوه انرژی میگرفت و کارزار انسانیاش را ادامه میداد.
یوهان سباستین باخ، نابغه آهنگسازی و نوازندگی جهان هم معتقد بود «قهوه نوشیدنی جادوییای است که ذهن را تحریک میکند و الهامبخش تخیل میشود».
یوهان اشتراوس، دیگر آهنگساز برجسته اتریشی که مشهورترین تصنیفهای دنیا را برای رقص والس و اپرت ساخته است، همیشه میگفت «برای الهام گرفتن فقط یک پیانو، سکوت و یک فنجان قهوه میخواهم».
آفرینش قطعات بینظیری مانند «دانوب آبی»، «قیصر والزر» (والس امپراتور)، «قصههایی از جنگلهای وین» و «صدای بهار» همه مدیون این مثلث الهام بودهاند؛ اشتراوس فقط پس از نوشیدن قهوه در سکوت محض پشت پیانو مینشست و با نتها شاهکار خلق میکرد.
قهوه و شکلگیری جنبشهای هنری
قهوه را باید یک همراه همیشگی در تاریخ هنر اروپا دانست؛ نوشیدنیسادهای که تبلیغات امروزی بیشتر به عنوان منبع انرژی معرفیاش میکنند اما از چهارصد سال پیش الهامبخش هنرمندان شد و کمک کرد تا خلاقیتشان را از مرز و محدودههای معمول فراتر ببرند.
در قرن هفدهم که هنر به تدریج معنای هنر خلاق یا هنر زیبا (Fine Art) به خود میگرفت، ورود قهوه به اروپا و راهاندازی قهوهخانهها با استقبال چشمگیری روبهرو شد.
تا پیش از آن، کار هنرمندان به تولید اثر برای ثروتمندان یا سازمانهای رسمی و حکومتی محدود بود. اما تحت تأثیر تغییرات اجتماعی زمانه، مسیر هنر به تدریج به سوی کاوش قلمروهای بیرونی و درونی جدید رفت. حالا دیگر منظور از هنر مهارتی بود که به نمایش خلاقیت هنرمند، تولید زیبایی و برانگیختن احساسات و افکار مخاطب میانجامید.
این دیدگاه آزاداندیشانه به خلاقیت هنرمندان بالوپر داد. در نتیجه، قوانین قدیمی درهم شکستند و استانداردهای هنری تن به تغییر سپردند. از همان زمان تا قرن نوزده و بیست، جنبشهای هنریای همچون رمانتیسم، امپرسیونیسم، کوبیسم، فوتوریسم، اکسپرسیونیسم، دادائیسم و سوررئالیسم از دل این تغییرات ظهور کردند.
البته قهوه تا پیش از ورود به اروپا در قرن هفدهم، مفهومی یکسره شرقی داشت: اکسیری الهی که عارفان و راهبان مینوشیدند تا شبزندهداریشان برای عبادت آسانتر شود.
ولی در قرن هفدهم و هجدهم قهوه به نوشیدنی محبوب عصر روشنگری تبدیل شد که در میان روشنفکران، از فیلسوفان و دانشمندان تا هنرمندان و نویسندگان و آهنگسازان دست به دست میشد.
از وُلتر و نیوتون و بالزاک تا ارنست همینگوی، پیتر آلتنبرگ، موزارت و پابلو پیکاسو قهوه را عامل بیداری ذهن و محرک خلاقیت خود میدانستند.
شاید شنیده باشید که بتهوون، آهنگساز برجسته اتریشی و پیشگام عصر رمانتیک در موسیقی عادت داشت موکای روزانهاش را دقیقاً با شصت دانه قهوه دم کند. البته وسواس او از این هم بیشتر بود؛ دانهها را تکبهتک بررسی و انتخاب میکرد تا خیالش از کیفیت فنجان همیشگی راحت باشد.
** **گوته، نویسنده مشهور آلمانی ساعات کار روی نمایشنامهها و رمانهایش را بدون قهوه نمیگذراند و دمآوری قهوه موکای فیلتری از لذتبخشترین آداب روزش بود.
** **شاید باور نکنید، اما بالزاک، پایهگذار رئالیسم در ادبیات اروپا برای تحریک تخیل و خلاقیت خود و آفرینش آثار شگفتانگیزی مانند «باباگوریو»، «چرم ساغری»، «زنبقِ دره» و «آرزوهای بربادرفته» روزانه تا ۵۰ فنجان قهوه هم مینوشید.
** **کافه مشهور دو سنتر (Le Caf du Centre) در دل شهر ژنو سوئیس پاتوق محبوب گوستاو کوربه بود، نقاش فرانسوی بزرگی که در قرن نوزدهم جنبش «رئالیسم» را رهبری میکرد. کوربه در آنجا میز مخصوص خود را داشت و با فنجانهای پیدرپی قهوه هم به طراحی میپرداخت هم مشغول گفتوگوهای پرشور با دوستانش میشد.
این روایتهای متنوع گویای نقش قهوه در الهام هنری و اهمیت آن برای هنرمندان است؛ از شاگرد تازهکار یک کلاس موسیقی تا آهنگسازی بزرگ، نقاشی مشهور و نویسندهای برجسته، همه و همه برای ایدهپردازی خلاقانهتر و تمرین پرانرژیتر به سراغ قهوه میرفتند. و البته امروز هم چنین است.
کافهها بهمثابه بستر خلق ادبی و هنری + یک مرور تاریخی
با مرور تاریخچه قهوه در جهان به یک نقطه مهم میرسیم؛ راهاندازی قهوهخانهها. اولین قهوهخانههای عمومی را مردم خاورمیانه در قرن چهاردهم و پانزدهم میلادی در یمن، مکه، دمشق و استانبول امروزی افتتاح کردند. طولی نکشید که قهوهخانههای شرقی به محبوبترین فضاها برای معاشرت و گفتوگوهای سیاسی، گوش سپردن به موسیقی و بازی شطرنج تبدیل شد.
در قرن هفدهم که قهوه با کشورگشاییهای امپراتوری عثمانی و تجارت بازرگانان ونیزی به اروپا وارد شد، به تدریج زمینه راهاندازی قهوهخانهها در قاره سبز هم فراهم آمد. اولین قهوهخانه اروپا سال ۱۶۳۷ با نام جیکوب کافی هاوس در آکسفورد بریتانیا افتتاح شد. جایی که خیلی زود به صورت محل گردهمایی دانشجویان دانشگاه آکسفورد درآمد.
یک سال بعد اولین قهوهخانه اتریش را یک کهنهسرباز ارتش در سال ۱۶۳۸ میلادی در وین راه انداخت.
۱۶۴۰ سال تأسیس کافه بادگا (Bodega de Cafe) (۱۶۴۰ م) و قهوهخانه معروف فلوریان (Cafe Florian) در میدان سن مارکوی ونیز بود که پاتوق ایتالیاییها از مردم عادی تا هنرمندان و نویسندگان شد.
نخستین قهوهخانه فرانسه سال ۱۶۴۴ در بندر مارسی افتتاح شد و در آن سالها بیشتر مشتریانش را ملوانانی تشکیل میدادند که کشتیهایشان از سراسر شمال آفریقا در این بندر پهلو میگرفت.
از قهوهخانه تا کافه
به تدریج قهوهخانهها نقش مراکز فکری برای شکلگیری گفتوگوهای هنری آزادانه و تعامل اجتماعی را پیدا کردند. حالا دیگر هنرمندان، نویسندگان و فیلسوفها میتوانستند رها از بند محافل محدود علمی در قهوهخانهها به دیدار افراد همفکر خود بروند، ایدههایشان را با آنها به اشتراک بگذارند و از یکدیگر الهام بگیرند.
تصویر نقاشیشده از یک کافه قرن هفدهمی در اروپا-برگرفته از آرشیو هولتون
با گذشت زمان، فضا، تجهیزات و خدمات قهوهخانه یا قهوهفروشیها (Coffee house) مدرنتر شد و نام کافه (Cafe) را به خود گرفت.
ردپای قهوه در جنبشها و نقاشیهای مشهور دنیا
سَرِ لورت با یک فنجان قهوه، اثر هانری ماتیس، سال 1917
دنبال کردن ردپای قهوه در نقاشی مثل خواندن یک داستان جذاب است. گفتیم که هنرمندان از ابتدای قرن نوزدهم حرکتی پرشتاب را به سوی ایجاد فضاها و جنبشهای آزادانه خود آغاز کردند. در این مسیر، کافهها و قهوهخانهها به نماد زندگی مدرن تبدیل شدند. این فضاهای نوین مناسبترین محل تفکر و گفتوگو پیرامون جهان درون و بیرون انسان و الهام گرفتن برای آفرینش نقاشی، شعر و رمان بودند.
افزون بر این، قهوهخانهها پس از مدتی رسماً به قلمروی هنر پیوستند. مثلاً در کافهها و قهوهفروشیهای محبوب ایتالیا، فرانسه و اتریش نمایشگاههای منحصربهفردی از آثار هنری مهم روز برگزار میشد. هنرمندان در این فضاها با تماشاگران آثار خود ارتباط برقرار میکردند؛ تعاملهایی که به شکلگیری جنبشهای هنری تأثیرگذار قرن ۱۹ و ۲۰ مانند امپرسیونیسم، اکسپرسیونیسم، سورئالیسم، مدرنیسم و فوتوریسم انجامید.
در اواخر قرن نوزدهم، ادوارد مانه، نقاش بزرگ فرانسوی همراه نقاشان برجسته دیگری مانند ادگار دگا، پیر-آگوست رنوار، کلود مونه، فریدرک بازیل و آلفرد سیسلی، گروه باتینولز (Le groupe des Batignolles) را تأسیس کرد. اعضای گروه در روزهای یکشنبه و پنجشنبه هر هفته گردهماییهای منظمی با حضور نویسندگانی همچون امیل زولا و هنردوستان مشتاق داشتند. میعادگاه محبوب همه این افراد کافههای معروف پاریس از جمله کافه آتن نو (Cafe de la Nouvelle Athenes)، کافه گوربوا (Cafe Guerbois) و کافه تورتونی (Cafe Tortoni) بود.
برگزاری اولین نمایشگاه جمعی این گروه در کافه گوربوا در سال ۱۸۷۴ اعلام رسمی تولد مکتب امپرسیونیسم (دریافتگری) در نقاشی به حساب میآید.
در کافه گوربوا، اثر ادوارد مانه، سال ۱۸۶۹
با پیشرفت سریع امپرسیونیسم، فعالیتهای هنری به دیگر قهوهخانهها و کافههای پاریس مانند کافه فِم (Femme au cafe)، کافه رَت-مورت (Le Cafe du Rat-Mort) و کافه موموس (Le cafe Momus) هم گسترش یافت. به این ترتیب، نقاشان بسیاری شروع به توسعه سبکهای هنری جدیدی کردند و پایههای هنر مدرن را شکل دادند.
البته نقاشان امپرسیونیست از فضای کافهها و قهوهخانهها هم برای خلق آثار خود الهام میگرفتند. در ادامه بعضی از این نقاشیهای مشهور را میبینید.
تراس کافه در شب، اثر ونگوگ، رنگ روغن روی بوم، سال ۱۸۸۸
ون گوگ در این تابلو که از کافه تراس شهر آرل کشیده رنگهای متضاد را برای ایجاد جلوههای بصری به کار گرفته است.
کافه کنسرت، اثر ادوارد مانه، رنگ روغن روی بوم، 1879
هدف مانه و دیگر نقاشان معاصر او از نقاشی مردم درون کافهها به تصویر کشیدن وضعیت زندگی اجتماعی فرانسویها در پایان قرن نوزدهم بود.
تراس یک کافه در مونمارتر، اثر وینسنت ون گوگ، رنگ روغن روی بوم، سال ۱۸۸۶
قهوهجوش، اثر هانری دو تولوز لوترک، سال 1884
زنی با قهوهجوش، اثر پل سزان، سال ۱۸۹۵
قرن بیستم و الهامات هنری قهوه
در آغاز قرن بیستم، شور و شوق هنرمندان و نویسندگان به تغییر جهان پیرامون خود بالا گرفته بود. گروهگروه کافهنشین در فرانسه الهامات و ایدههای خود را با هم به اشتراک میگذاشتند و جنبشهای هنری و ادبی یکی بعد از دیگری به راه میافتاد.
بنیان آنچه امروز به نام سوررئالیسم میشناسیم در کافه د فلور پاریس گذاشته شد. گروهی از شاعران و نویسندگان بزرگ فرانسه یعنی آندره برتون، لوئی آراگون و فیلیپ سوپو همیشه برای نوشیدن قهوه و گفتوگو به این کافه زیبای بلوار سن ژرمن میآمدند. تبادل ایدههای این سه نفر بود که به شکلگیری جنبش هنری و ادبی سوررئالیسم منجر شد.
کافه روتونده (La Rotonde) کافه مشهور دیگری در پاریس است که در قرن بیستم نقش محل کار و فضای نمایشگاهی را برای نقاشان مشهوری مانند پابلو پیکاسو، الکساندر ژاکولف (نقاش روس) و دیهگو ریورا (نقاش و دیوارنگار مکزیکی، همسر فریدا کالو) داشت.
از راست به چپ: پابلو پیکاسو، پاکرت (مدل نقاشی) و موییس کیسلینگ (نقاش) در کافه روتونده، سال ۱۹۱۶، عکاس: ژان کوکتو.
عکس بالا به بهترین شکل نقش قهوه در هنر و ادبیات قرن بیستم را نشان میدهد؛ یک طرف پابلو پیکاسو با کاغذ و ابزار طراحی، در کنار او زنی که مدل نقاشیاش است نشسته و سمت چپ عکس موییس کیسلینگ نقاش برجسته دیگری دیده میشود.
ضمناً عکس را ژان کوکتو برداشته؛ شاعر، نقاش و فیلمساز معروف فرانسوی.
طبیعت بیجان با آسیاب قهوه، خوان میرو، ۱۹۱۸
کافهنشینی در وین و تولد نوگرایی
وقتی از نقش قهوه در هنر و ادبیات قرن بیستم حرف میزنیم نباید قهوهخانهها و کافههای وین را از یاد ببریم. وین، همان شهری که زیگموند فروید را شیفته و بیقرار خود کرده بود و اشتفان تسوایگ، رماننویس بزرگ، کافهها و سرتاسر آن را «ورطه کارزاری پرشور پیرامون ناخودآگاه، رویاها، بینشهای جدید، موسیقی جدید، معماری جدید، منطق جدید و اخلاق جدید» میدانست.
گردهمایی هنرمندان و نویسندگان در این فضاها تاثیری شگرف بر ظهور جنبشهای مدرنیستی گذاشت.
شاید گوستاو کلیمت، نقاش سمبولیست اتریشی را نشناسید اما احتمالاً اثر مشهورش بوسه را دیدهاید؛
بوسه، اثر گوستاو کلیمت، رنگ و روغن و ورق طلا، سال ۱۹۰۸-۱۹۰۷
کلیمت معمولاً برای دیدار و گفتوگو با نقاشان، نویسندگان و معماران مشهور هموطنش مانند اگون شیله، اسکار کوکوشکا و آدولف لوس به کافه میوزیم (Cafe Museum) وین میرفت. بحثهای هنری این گروه باعث شد کوکوشکا خود را از اصول دستوپاگیر نقاشی کلاسیک رها کند. به این ترتیب، پایههای جنبش اکسپرسیونیسم بنا نهاده شد که صدای عصر مدرن برای پاسداشت آزادی و ارزشهای انسانگرایانه بود.
کافه میوزیم، وین
قهوه در ادبیات
قهوه در ادبیات کلاسیک و مدرن نقش تاثیرگذاری داشته است. از قرن هفدهم، ادبیات جهان هم مسیری مشابه هنر را دنبال کرد؛ آفرینش آثار بر پایه رویکردهای جدید، تمرکز نویسندگان و شاعران بر کاوش درونیات و انعکاس واقعیتهای انسان و جامعهاش به جای محوریت دادن به سلسله مراتب اجتماعی.
در این میان، قهوهخانهها و کافهها بهترین محل گفتوگو و نقد آثار ادبی و بحث درمورد ویژگیهای ادبیات زمانه به شمار میرفت.
مثلاً کافه لا کلوزری د لیلاس (La Closerie Des Lilas) در پاریس محل ملاقات چهرههای برجسته دنیای ادب و شعر از جمله همینگوی، پل فورت و پل سزان بود. مشتریان دائمی کافه هر سه شنبه این سه شخصیت مشهور را میدیدند که بحثهای ادبی و فرهنگی پرشورشان را همراه فنجانهای پیاپی قهوه پیش میبرند.
کافه لا کلوزری د لیلاس در منطقه مونپارناس پاریس، نیمه قرن نوزدهم
این کافه از پاتوقهای محبوب ارنست همینگوی برای کار هم به شمار میرفت، تا آنجا که بسیاری از داستانهای کوتاه و مقالههایش را در آنجا نوشته است.
شاعران و نویسندگان معروف فرانسه از جمله آندره برتون، لویی آراگون، امیل زولا، شارل بودلر، گیوم آپولینر و پل ورلن نیز از علاقهمندان این کافه تاریخی پاریس بودند.
امیل زولا نویسنده فرانسوی در حال کار
کافهها و جنبشهای ادبی وین
اما هزار کیلومتر آنسوتر در اروپای مرکزی، کافه کورب (Café Korb)، کافه سنترال، کافه هرنهوف (Café Herrenhof) و کافه هاولکا (Café Hawelka) در وین به میعادگاه حلقه ادبیای تبدیل شده بود که عصر طلایی ادبیات اتریش را رقم زدند.
از این میان، گروهی از نویسندگان و شاعرانِ عمدتاً آوانگارد حول و حوش سال 1953 کافه هاولکا را به عنوان محل گردهماییهای خود برگزیدند و به تدریج به گروه وین (Wiener Gruppe) شهرت پیدا کردند.
کافه هاولکا، وین
شاعران و نویسندگان خوشقریحه اتریش از جمله اچ. سی. آرتمان، کنراد بایر و گرهارد روهم هسته اولیه این گروه را شکل دادند. طولی نکشید که چهرههای برجسته دیگری مانند فریدریش آخلایتنر (معمار) و اینگرید و اسوالد وینر (نویسنده) هم به این گروه پیوستند. این گروه رسالت خود را بررسی جوهر و اهمیت زبان و نقد و ترویج ادبیات باروک و سبکهایی چون اکسپرسیونیسم، دادائیسم و سورئالیسم میدانست.
از دیگر مهمانان دائمی کافه هاولکا باید به بازیگرانی همچون هلموت کوالتینگر و اسکار ورنر، آندره هلر، نیکولاس هارنونکورت رهبر ارکستر، گئورگ دانزر خواننده و فرانتس هوبمن عکاس اشاره کرد که با عکسهایش در طول چند دهه این کافه را جاودانه کرد.
گروه وین در کافه هاولکا، عکس از فرانتس هوبمن، سال 1957
البته کافه هاولکا وجهه دیگری از تأثیر قهوه در هنر و ادبیات را هم نشان میداد و آن جذب گردشگران خارجی و چهرههای مشهور جهانی از دیگر کشورها بود. الیاس کانِتی، رماننویس بلغاری و برنده جایزه نوبل ادبیات، هنری و آرتور میلر نویسندگان برجسته آمریکایی و اندی وارهول، هنرمند پاپ عرصههای نویسندگی، عکاسی، نقاشی و فیلمسازی تنها چند تن از شیفتگان این کافه بودهاند.
همیشه جمعیت انبوهی برای دیدن افراد مشهور و شاید دیده شدن به هاولکا میآمدند؛ رفت و آمدهایی که این پاتوق محبوب را از یک کافه به یک نهاد تبدیل کرد و آقا و خانم هاولکا را به شهرتی همپای مهمانان معروفشان رساند.
همه راهها به رم ختم میشود
در ایتالیا همچون فرانسه و اتریش، شخصیتهای مهم حوزه ادبی و هنری اغلب در کافهها و قهوهخانهها گرد هم میآمدند تا به بحث درمورد ایدههای جدید بپردازند.
کافه میکل آنژ (Caffè Michelangiolo) در فلورانس محل پرورش جنبش هنری ماکیایولی بود. به پیروان این مکتب هنری (۱۸۵۵-۱۸۶۵) لَکّهکاران یا نقاشان لَختهکار میگفتند، چون با سرپیچی از شیوههای ساخت رنگ کلاسیک، در آثار خود از لختهرنگ استفاده میکردند. نویسندگان و شاعران ایتالیایی در آن زمان با تأثیرپذیری از این جنبش به سوی نوگرایی رفتند و به تدریج سنتهای ادبی کلاسیک را کنار گذاشتند.
اعضای جنبش هنری ماکیایولی در کافه میکل آنژ، سال 1856
کافه دله گیبه رز (Caffè delle Giubbe Rosse) باز هم در فلورانس، زادگاه و محل پرورش جنبش و مکتب فوتوریسم (آیندهگرایی) در ادبیات و هنر بود. شاعران و نویسندگان ایتالیایی پیرو این مکتب به ترکیب ناگهانی تصاویر و کوتاهنویسیِ بیش از حد علاقه نشان میدادند.
قهوه در اشعار شاعران جهان؛ از گوته تا براتیگان
وقتی به شعر میرسیم خالی از لطف نیست که تأثیر قهوه بر شعر و شاعران را از دو جنبه بررسی کنیم. اول، نقشی که قهوه در انرژیبخشی به شاعران و پرورش خلاقیت آنها دارد. دوم، ردپای قهوه در آثار شاعران معروف جهان.
گوته در حومه روم، سال 1778، نقاشی اثر یوهان هاینریش تیبیشن
کافئین قهوه با رفع خستگی، افزایش هشیاری و تمرکز، تقویت حافظه و تحریک تفکر واگرا که محرک اصلی خلاقیت است در آفرینش شعر به شاعران کمک میکند. ضمناً میزان ترشح دوپامین را در مغز آنها بالا میبرد و انگیزه بیشتر را در کنار خلق و خوی بهتر برایشان رقم میزند.
علاوه بر این، قهوه با افزایش عملکرد شناختی و پذیرش عاطفی، تعامل نیمکرههای چپ و راست مغز را تقویت میکند. نیمکره چپ در شکلگیری ساختار زبانی شعر نقش دارد و نیمکره راست به طنین و تشدید عاطفی آن مربوط است.
اینگونه است که ذهن برای کاوش هنری و ادبی آماده میشود و شاعر میتواند به ایدههای مختلف برسد، بین مفاهیم، ارتباطات لطیف و شگفت برقرار کند و حقایق عمیق را به روشهای نو بنویسد. پس قهوه هم محرک شعر است هم الهامبخش شاعران.
گوته، شاعر عاشق قهوه و کافهها
حتماً یوهان ولفگانگ فون گوته را میشناسید؛ بزرگترین شاعر آلمان و چهره درخشان ادبیات دنیا در قرن هجدهم. گوته قهوه را نوشیدنیای فوقالعاده میدانست که انسان را ساعتها سرخوش نگه میدارد.
گوته در کافههای آلمان، ایتالیا و اتریش هم کار و تفکر و تعمق میکرد و هم به سخنرانی و گفتوگو در زمینههای مختلف از هنر و تاریخ و فلسفه تا زیباییشناسی و جغرافی میپرداخت. او بسیاری از شعرهایش را در کافه آنتیکو گرکوی رم (Antico Caffé Greco) و کافه فلوریان وین میسرود.
تصاویر یادبود گوته و شاعران و نویسندگان دیگر بر دیوار کافه گرکو
حضور گوته نویسندگان و هنرمندان مختلفی را به این کافهها میکشاند و سهم مهمی در شکلگیری جامعه قهوهدوستان در اروپا داشت. استاندال، آرتور شوپنهاور، یوهانس برامس، فرانتس لیست، هنریک ایبسن، هانس کریستین اندرسن، فلیکس مندلسون، اورسن ولز، مارک تواین، فردریش نیچه و توماسمان را باید مشهورترین چهرههایی دانست که در کافه گرکو قهوه میخوردند.
پس میتوان کافهنشینی گوته را یکتنه از جلوههای مهم تأثیر قهوه در هنر و ادبیات قرن هجده و نوزده دانست.
ردپای قهوه در شعر
ریچارد براتیگان، شاعر معاصر آمریکایی شعر بسیار معروفی دارد که در دهه ۱۹۶۰ سروده و اینطور شروع میشود:
«بعضی وقتها زندگی آدم فقط به قهوه بند است و همه صمیمیتی که با یک فنجان قهوه به دست میآید.»
شاعر در این شعر داستان مردی را میگوید که میخواهد به بهانه قهوه و طولانی کردن زمان دمآوری آن، رابطه ازدسترفته با زن مورد علاقهاش را زنده کند اما موفق نمیشود. قهوه در اینجا نماد تنهایی، آرزوهای برآوردهنشده شاعر و آسایش دلخواه موجود در آیین دمآوری است.
تأثیر قهوه در هنر و ادبیات فارسی
از همان اولین روزهایی که شاه طهماسب یکم صفوی اولین برگ از تاریخچه قهوهخانه در ایران را نوشت، ایرانیها به تشکیل محافل ادبی و هنری در این فضاها علاقهمند شدند.
قهوهخانههای عمومی پس از راهاندازی در اصفهان و یزد به صورت محلی برای دیدار و تبادل ایده و آثار شاعران، ادیبان و نویسندگان درآمد. به همین دلیل است که گاهی این فضاها را «مدارس عاقلان» مینامیدند.
نقش قهوهخانه و قهوه در هنر ایران نیز برجسته است؛ نقالی و نقاشی قهوهخانهای جنبشها یا مکاتب هنری مردمیای بودند که در قهوهخانه متولد شدند و پرورش یافتند.
نقالان معمولاً افراد شیرینسخنی بودند که اطلاعات تاریخی و ادبی زیادی داشتند. روایت داستانهای جذاب شاهنامه به ویژه هفتخان رستم و نبردهای مذهبی مانند واقعه کربلا با استفاده از پردههای نقاشیشدهای که کار دست نقاشان قهوهخانهای بود، تا سالهای ابتدایی دهه ۱۳۶۰ هم کم و بیش ادامه داشت.
پرده نقاشی قهوهخانهای، داستان رستم و سهراب، اثر استاد منصور وفایی
قهوه در شعر و ادب فارسی؛ از حافظ تا هدایت
شاید وقتی نامی از قهوه در کنار ادبیات فارسی میشنوید به یاد صادق هدایت و کافهنشینیهایش در مرکز تهران بیفتید؛ هدایت که همراه سه دوست نویسنده دیگرش یعنی مجتبی مینوی، مسعود فرزاد و بزرگ علوی به گروه رَبعه (چهارگانه یا چهارتن) شهرت داشتند، اولین گروه ادبیای بودند که در دوران معاصر حضوری فعال در کافهها داشتند. آنها در دههٔ ۱۳۱۰ کافه فردوسی و بعدها کافه نادری را به عنوان پاتوق ادبی خود انتخاب کردند.
صادق هدایت در کافه نادری، دهه 1320
اما جالب است بدانید که قهوه در ادبیات فارسی همیشه به معنی نوشیدنیای که امروز میشناسیم نبوده است؛ شاعران فارسیزبان قبل از قرن نهم، قهوه را به معنی رنگ سرخ یا شراب سرخ به کار میبردند.
برای مثال، مقصود مولانا در همه جا از قهوه، شراب و خم و باده است. او در «غزلیات شمس» قهوه را شراب سرخ گلگونی مینامد که جوش و خروش آن شرارت برمیانگیزد:
چون بخُسپَد خُم باده پی آن میجوشد / انما القَهوه تغلی لِشرور و دِما
یا:
من کان له هم یفنیه و یردیه/ فلیشرب و لیسکر من قهوهَ مولانا
یعنی هرکس غم و اندوه آزاردهنده و کشندهای دارد باید از قهوه مولانا (همان شراب) بنوشد.
احمد سمعانی در کتاب «روح الارواح» (قرن ۱۲ میلادی) مینویسد: «کیست که سرمست روی دلجوی و قهوه قرب او نیست؟ کیست که متحیر و سراسیمه عالم غیب او نیست؟».
جالب است بدانید این شناخت قهوه به عنوان شراب باعث شد متعصبان بکوشند خرید و فروش و استعمال آن را در کشورهای خاورمیانه ممنوع کنند. ملأ محمد فیض کاشانی، شاعر و حکیم قرن دهم نیز در قصیدههای طولانی به سرزنش مصرفکنندگان قهوه میپردازد.
واعظ قزوینی، فقیه و ادیب قرن یازدهم هم از مخالفان سرسخت قهوه بود:
ز غِلیان و قهوه بپوشان نظر/که این دودِ خشک است و آن دودتر
اما بیدل دهلوی، شاعر قرن یازدهم در این بیت معروف از هر دو معنی قهوه یاد میکند و در عین حال بین آنها تمایز قائل میشود:
نمیتپد دلِ خونگشته در غبار هوس/ سراغ قهوه به جام شراب دشوار است
حزین لاهیجی، شاعر اصفهانی قرن یازدهم با اندوه میسراید:
دلِ میخانهگَرد من حزین از قهوه نگشاید/ چه کیفیّت دهد دریاکشان را حَب افیونی؟
از قرن دوازدهم گویا شاعران ادب فارسی میانه بهتری با قهوه پیدا کرده بودند. مثلاً حکیم هیدجی مینویسد:
قهوه بس تلخست کَش نوشند مردم صبح و شام/ لیک بس شیرین شود چون گشت با شکر عجین
یا قاآنی میگوید:
اگر قهوه تلخ است چیزی در اوست/ که با تلخیاش نیز دارند دوست
حتی در ترجمه فارسی «هزار و یکشب» هم به نوشیدن قهوه صبحگاهی اشاره میشود: «... آنگاه به قهوهخانه اندر شدم و قهوه را بر آتش یافتم... به قدر کفایت قهوه خوردم..».
قهوه در ادبیات معاصر فارسی
با ترویج فرهنگ قهوهخانهنشینی در دوران قاجار به تدریج شاعران و نویسندگان به سراغ مضمونپردازی با واژه قهوه در معنای امروزی آن رفتند.
قائممقام فراهانی، سیاستمدار و شاعر عصر قاجار در نامه به فرزندش به همین سادگی مینویسد:
نباید ترک شادی کرد و غم خورد/نه چای و قهوه را بایست کم خورد
آشفته شیرازی، شاعر و صاحبمنصب دیوانی عصر قاجار مدعی است که به یُمن «قهوه عشق» از غیب روزی گرفته است:
نسر طایر بکمند آمدم از قهوه عشق/ روزی بادهکشان بیخبر از غیب رسید
دهخدا مدخل قهوه لغتنامه خود را با این بیت از شاعری ناشناس درمورد مضرات قهوه (بیخوابی و کاهش میل جنسی) کامل میکند:
آن سیهرو که نام او قهوه است/ دافع النوم و قاطع الشهوه است
استاد علی اکبر دهخدا
ملک الشعرای بهار، ایرج میرزا و پروین اعتصامی هم در آثار خود اشارههایی به قهوه کردهاند. اما به نظر میآید لطیفترین تعبیر از قهوه در ادبیات فارسی را شاطرعباس صبوحی، شاعر .... در این دوبیتی سروده باشد:
چون قهوه بدست گیرد آن حَب نبات/ از عکس رُخش قهوه شود آب حیات
عکس رُخ او به قهوه دیدم، گفتم/ خورشید برون آمده است از ظلمات
کلام آخر
تأثیر قهوه و قهوهخانه بر پرورش ادبیات و هنر جهان و شکلگیری جنبشهای مختلف غیر قابل انکار است؛ قهوه به اهل ادب و هنر انرژی و هشیاری میبخشد و کمک میکند آثار خلاقانهتری بیافرینند. در این میان، قهوهخانهها و کافهها همیشه فضایی برای تبادل اندیشه و ایده و الهام گرفتن در کنار آفرینش و نوشتن و سرودن و طراحی بودهاند.
در این مطلب به همین بهانه به نقش قهوه در الهام هنری پرداختیم، از قهوه در نقاشی گفتیم و تأثیر قهوه در ادبیات کلاسیک و مدرن را بررسی کردیم. با خواندن این مقاله جامع پی میبرید که چگونه قهوه به یک نماد هنری و فرهنگی تبدیل شد.
شما فکر میکنید مهمترین تأثیر قهوه بر ادبیات و هنر جهان و ایران چه بوده است؟ در بخش نظرات برایمان بنویسید.